سلام

متشکرم خاله جان.این روزا که من(مامان) سرم شلوغه وخیلی به وب سر نمیزنم بازم مثل همیشه شما حواست به همه چی وهمه 

جاهست من  آرزوی خوشبختی و سلامت برای تو ومادر دارم  سپاس برای همه زحماتتان

عاشقی را چه نیازیست به توجیه ودلیل 

که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی

سلام

بلاخره ب سلامتی آرشام جون هم دوران پیش دبستان رو پشت سر گذاشت و مهر 95 به سلامتی و امید و توکل بر خدا ،وارد کلاس اول، و

قدم در مدرسه به امید خدا خواهد گذاشت.

دیروز هم از طرف پیش دبستان آرشام جون جشن فارق التحصیلی() بر گزار کردن. مامانا به همراه بچه ها همه دعوت شده بودیم , تو

پارک با نوان شهرمون. خیلی خوش گذشت. مامانا

دو گروه شدن

و طناب کشی کردند .بچه ها داخل پارک مشغول بازی کردن بودند. انگار جشن فارق التحیلی مامانا بود. منم خاله آشام با مادری

رفتیم .آرشیدا جون هم مغرور شده

بود و چسبیده بود به مامانش و جم نمی خورد. مربی مهد کودک آرشام خیلی آرشیدا رو دوست داره امد و کلی ازش عکس گرفت.

درآخر بالن آرزها رو به آسمون فرستادن تا آرزوی زیبا و قشنگ بچه ها رو به خدای مهربون برسونند که ،آینده ای سر شار از موفقیت و

سربلندی ،و همچنین آینده سازن خوبی برای مملکت

عزیزشان باشندآمین .

مامانا هم آرزو ها کردند .آرزوهای خوب خوب ،برای خود و بچه ها و اطرافیانشان و همه....

ناگفته نمونه که چند تا بالن آورده بودن که  روشن کنند ،اما فقط یکیشون بالا رفت و اوج اوج گرفت ،تا جایی که دیگه  دیده نشد. چون آرزوی

دلهای پاک،بچه های معصوم و می خواست سریع

تر به خدای خوب و مهربون برسونه....

                                       خدایا چنان کن سر انجام کار            که تو خشنود باشی و مارستگار .

                                                                                آمین   

به نام ایزد بهار آفرین      بهار آفرین را هزار آفرین

به جمشید آیین پاکش درود    که نوروز از او مانده در یاد بود

سلام این روزا کوچه خیابونا پر شده از جوجه های رنگا رنگ وقشنگ .دختر ما هم که گیر داده به خریدن جوجه صورتی اونم صورتی گفتن نوک زبونی  اون .

دوتا جوجه برای خودش و داداشش خریدم .همچین میگیره دستش انگار عروسکن  . میره کنارشون ومیگه جوجه های ناز من الهی سلامت باشید.گربه

نخورتون داداشش آرشام اسم آرشیدا رو گذاشته گربه خونگی ،اخه تا آرشیدا چشم ما رو دور میبینه از خودش میره سراغ جوجه ها ومیگیره دستش ناز

کنه تا جیک جیک  جوجه ها بلند میشه آرشام میگه مامان گربهرفت سراغ جوجه ها منم بدو بدو میرم و میبینم به قول آرشام گربه خونگی خودمونه

.میریم پارک میگن باید جوجه هامونو هم بیارید .میریم خونه مادر میگن جو جه هامون پس. حالا حالا ها ما داستان داریم با این جوجه ها

سلام ، صدا کن مرا صدای تو خوب است 

دیشب دختر گلم ،آرشیدا ، تشنه اش بود گفت : مامان آب می خوام رفتم براش آب بیارم چون آب لوله خیلی سرد بود با توجه به سردی هوا 

خواستم از آب کتری که جوشیده سرد شده بود توی لیوان بریزم براش ببرم که یه دفعه یکی پشت سرم بود گفت :آهان فهمیدم ، می

دونم می خوای چکار کنی .

پسر بانمکم آرشامه بود ، که مثه جار چیا داد میزد آهای یه خبر مهم !یه خبر مهم !آجی! مامان داره آب داغ برات میاره .مامان از کتری

  آب توی لیوان ریخت یه خبر مهم ! و آجی هم که روی تخت دراز کشیده بود  گریه می کرد و می گفت : من آب داغ نمی خوام چرا آب

داغ ،برام آوردی مامان بد .    و این گونه روز ما، سپری شد .

خدایاخود را داراترین فرد جهان می دانم زیرا تو تمام داشته های من میان انبوه نداشته هایم هستی

 پاییز زیبا ورنگ رنگ ،رفتنت به خیر ، سفرت بی خطر .

خوش آمدی زمستان زیبا!عروس سفید پوش،تور نازکت را به سر کن و دامن پر چین برفت را بپراکن .

خیلی وقت است چشم به راهیم هرچند جدایی از پاییز سخت است اما دیدن دامن پر چین وسفیدت تماشایی است

امروز اولین روز از فصل زیبای زمستونه ومن اولین صبح زمستان رو با شما آغاز می کنم با یک سلام گرم .

آغاز زمستونتون مبارک .تنتون سالم ،دلتون شاد ،زندگی تون پر از مهر .

سلام این روزا  اصلا  وقت ندارم حتی یه مطلب ساده هم بنویسم هر چند هر روز وهر لحظه اش پر از اتفاقهای قشنگ وناب کودکانه بچه های نازمه.

دارم به فصل امتحانات نزدیک میشم.فکر کتابهای 500صفحه ای که باید برا امتحان بخونم خواب از سرم می پرونه تب خال زدم حسابی . خدایا کمک کن .

این وروجکهای ناز من هم که پا به پای ما درس می خونن یکی یه دفتر و خودکار میگیرن و مشغول میشن اونم بیخ گوش من.

که مامان خودکار قرمزت رو بده نه حالا آبی می خوام مدادت رو هم بده .راستی نقاشیم خوبه.ارشیدا که میگه مامان نگاه کن چه قد پازلی ساختم .

 اینم از سر وقت رفتن آرشام جون به کلاس پیش دبستانی !!!!!

آرشام  جون، بیشتر وقتها دیر به پیش دبستان میره یک ساعت قبلش باید بیدارشیم باش کلنجار بریم که از خواب ناز بیدار شه.تازه بعدش هم با همون چشم های خواب آلودش میاد تو هال رومبل  دراز می کشه  و اونجا هم می خوابه ! خلاصه تا خوابش کامل نشه راهی نمیشه بعد از اون با همان چشم های خواب بسته باید لباس تنش کنیم ، و لقمه دهنش بذاریم  کفش هاش و پاش کنیم بعد ماشین و روشن کنیم آخر سر تازه تو حیاط هوا بهش می خوره و ازپله ها با غرو لند پایین می یاد و سوار ماشین میشه  خوبه مهدش نزدیک خونه ست و گرنه تو ماشین هم می خوابه  

وقتی هم که می رسه ، مربی طبق معمول  میگه آقا آرشام باز که دیر اومدی . بازم مدرسه ت دیر شد. 

خدا کنه انشا الله برا مدرسه رفتن ، وقت شناس و سحر خیز باشه .

خیلی با مزه ست 10 میره 12 یا 11 تعطیل میشه و شادو شنگول سرویسش میاره ش در خونه مادر جونش پیش مادر و خاله لیلا و آجی ارشیدا ش 

هیچی ندارم بگم جز اینکه سپاس از این همه لطفت خاله جون مهربون

سرت سبز ودلت شادان بماند                    برایت عمر جاویدان بماند

خدا را می دهم سوگند برعشق             هر آن خواهی برایت آن بماند

 1394 بچه ها (آرشام و آرشید) درعاشورای